در روزهایی که حناق بیخ گلویمان را گرفته،هر بهانهای برای شادی میتواند گزینهی خوبی باشدو دعوا بر سر اثبات آن؛که مناسبتهای شادیریشه در شرق دور دارد یا غرب مدرن، چندان مهم نیست...در شرایطی هستیم که آب نیست و نمازمان در حال قضا،پس تردید جایز نیست باید تیمم کرد...در بیابانی هستیم بیآب و علف،دور از شما رو به قبله دراز شدهایم و هیچ حلالگوشتی نیست،پس باید با لاشهی مار و الاغ سَر کرد...پس امروز
ولنتاین و روز عشق استو باید عاشقانه یار را بوسید و در کنارش رقصید و... اما!!!نه فقط این چند ماه که چند سالی استنه حال جامعه خوب استو نه حال روابطمان...!!نه ما چنان هستیم که باید،و نه یار چنان که نشان میدهد...در ظاهر خوشایم و برای درآوردن چشم این و آن،همدیگر را عاشقانه بادکش میکنیماما در خلوت نه حرف میزنیمو نه دستی به سر و گوش هم میکشیم...پشت به پشت،باسن به باسن،همچون دو غریبه خروپف میکنیم تا صبح...بسیاری از ما مدتهاست عاشقی کردن را فراموش کردهایم؛چراکه نه رسم و اصولش را در خانه،مدرسه و دانشگاه آموختیم و نه در محضر اساتید،مدیریت عاطفه و رابطه را یاد گرفتهایم...در سرزمین عشق همچون درخت عرعر بدون هرس رشد کردهایم...یک شاخه چنان کوتاه است که نه سایهای دارد و نه میوهایو شاخهی دیگر چنان دراز که از سر دیوار همسایه رفته تااااااااا آن سر حیاط نامحرم...در مکتب عشق،ما زنان و مردان بیسواد پُر ادعایی هستیمکه بدون دانستن و شناخت حروف الفبای ع ش ق، ادعای پیغمبری داریم...هر روزه روابط بسیاری از انسانهایی که نه از سر هوسِ قسمتهای فرورفته و برجستهی میانتنه،بلکه آنها که عاقلانه و با چشمان باز عاشق شدهاندچنان به مشکل و گیر و گور میخورد که چارهای جز بُریدن ندارند..به جایی میرسند که با دلتنگی های شاه احساسات...
ما را در سایت دلتنگی های شاه احساسات دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 4gharibe64smsa بازدید : 94 تاريخ : سه شنبه 2 اسفند 1401 ساعت: 21:52