چهار سال پیش کرونا تابوتی شد
که اکثرمان سنگینیاش را بر گُردههامان حس کردیم...
احساسِ احتمال مُردن و درک تراکم مرگ
چیزی بود که جانها را بیش از خود بیماری اسیر کرد...
دلبستن به گرمشدن هوا،نانپختن،
رقصیدن،آنلاینزیستن و تلاش برای تطهیر؛
هر چه که ویروس بر آن جا خوش میکرد
ما را متلاشی کرد بیشتر تا آنکه زندهمان نگه دارد...
روزی که رسمن نفوذ کرونا بعد مدتها پنهانکاری اعلام شد؛
الکل ورد اول زبانها شد...
ماسک،دستکش،بخور،جوشش ویتامینها در آب
و تجهیز تن برای نبرد تنبهتن...
کسی از رفتهگان نمیپرسید...
همه پی آنانی بودند که آنتیبادی داشتند...
دوست عزیزی که در بهشتزهرا کار اداری میکند برایم تعریف میکرد؛
از جوانی که کرونا کشتهبودش
و تنش مملو از تتوهای نام یاران و دوستاناش بود
و هیچکس برای تحویل پیکرش نبود؛
یاران پراکنده شدند ناگهان...
وقتی برای نخستینبار دچارش شدم فهمیدم چه میکند با روح...
احساس گناه داشتم و فقط کتابهای کودک میخواندم...
مصور و کوتاه...
کرونا سفید بود و مرگ سفید بیرحمترین مرگهاست...
ریههای سفید و الکلهای بیرنگ و حجم عظیم پلاستیک...
بیتردید ما بعد کرونا انسانهای دیگری شدیم
و انگار سه سال مرض کشندهی چینیالاصل از بیخوبن ما را دگرگون کرد...
ما غمگینتر شدیم شاید...
هزاراننفر حتا بعد فروکشکردن مرض باز در خانهها ماندند
و حتا وقتی بیفایدهگی گندزدایی سطوح ثابت شد باز هم آن را ادامه دادیم...
کرونا روح را هدف قرار داد...
ما به مُردهگان عادت کردیم و گودالهایی که پر میشدند...
بسیاری عزیزانشان را در کمتر از چند روز از دست دادند
و بسیاری دیگر توانستند به پول برسند از تجارت دارو و الکل و دروغ...
فردیت در ناخرسندانهترین حالتش بروز کرد...
نبوسید،در آغوش نکشید،نبویید و از مهمتر با واسطه تنفس کنید...
هنوز روی درها و صندلیها ترکیب نازیبای فاصلهی اجتماعی مشخص است...
فاصلهای که هیچگاه پر نشد...
برای بسیاری کرونا تیر خلاص بود...
تاب این فاجعه در ایران بیشتر بهنظر میرسید انگار...
خاطرات ما از کرونا مانند همین فریم اول کریم متقیست...
تابوتی بر سقف ماشین..
تابوتی بر ذهن و جانمان که ممکن بود خودش را با ما پر کند...
مرگ سفید نفس را نشانه میرفت همان نفسی که مُمد حیات بود...
من فکر میکنم کرونا زمانی تاریخ میشود
که آخرین نفر ما که در این دوران زندهگی کرده از دنیا برود
وگرنه ویروس با ماست چون توانسته خاطره شود
و انسان با خاطرات متبلور میشود...
مرگ بیوسایل و بیهدفی که طاقتفرسا بود
چون برای هیچ بود و خالی..مرضی سفید...
gharibe64sms.blogfa.com
دلتنگی های شاه احساسات...برچسب : نویسنده : 4gharibe64smsa بازدید : 26