هلثلاین بهتازگی اعلام کرده هر فرد بالغ
در هر شبانه روز به ۴ بار بغل برای زنده ماندن،
۸ بار بغل برای ادامه دادن راه
و ۱۲ بار بغل برای رشد و پیشرفت احتیاج دارد...
خب نگاه کنیم به خودمان...
به همین روزی که تا الان بیستوسه ساعت و اندی از آن گذشته...
امروز کسی ما را در آغوش گرفته؟!
گرمای تنی را حس کردهایم؟!
حتی یک بار؟!
راستش آدمی غریزه داره،دل دارد،
دلش پر دارد برای پرپر زدن،
تنش جان دارد برای کندن،
خودش یک چیزهایی میبیند یک چیزهایی بهش میگویند،
یک چیزهایی را احساس میکند و یک چیزهایی هم به اختیار هورمونهاست...
همچین هم نیاز نیست هلثلاین بگوید تا بفهمیم چقدر دربدر آغوش گرمیم...
ما از آن گریه نخست وقت بریدن ناف
تا همین حالا که این سطور نگاشته و خوانده میشود
دنبال گرمای آغوشی امنیم...
برایش چشم میگردانیم،دنبالش هستیم،
توی هوا بویش میکنیم،
مثل هاجر که تشنه افتاده باشد به سعی صفا و مروه،
دنبالش دویدهایم یک عمر...
دنبال آغوشی که ما را زنده نگاه دارد،
وادارمان کند ادامه بدهیم دویدن در این چرخ جرار را و رشد کنیم،
ببالیم و بزرگ شویم و آخ از این تمنا...
از این خواستن...
از این حسرت یک آغوش...
ما را به چه کارها که وا نداشت...
ما بر سر یار اشتباهی گل میفشاندیم
در حالی که همان دقیقه او در حال تکهپاره کردن دل ما بود...
ما برای یار اشتباهی جان دادیم در حالی که او مشغول نوردیدن ما بود...
ما برای آدم اشتباهی خانه ساختیم در حالی که او در کار رمباندن خانومان ما بود...
ما بارها و بارها خیال کردیم برد کردهایم
با این یاری که جستهایم
با این آغوش که بوی میوه درخت کاج و جنگل باران خورده میدهد،
اما واقعیتش ما باخته بودیم...
بردی که به سکه ای سیاه نمیارزید...
ما همان پادشاهی بودیم که بر تخت شاهی نشسته بود
در حالی که جگرش تکهتکه از دهانش بر نشیمن مطلا شره میکرد...
gharibe64sms.blogfa.com
دلتنگی های شاه احساسات...برچسب : نویسنده : 4gharibe64smsa بازدید : 87