یه روز به خودت میای میبینی دیگه هیچ حرفی رو نمیتونی با کسی قسمت کنی...
میبینی هیشکی زبونت رو نمیفهمه...
میبینی خسته شدی از گشتن...
باورت شده نیست؛اونی که عین تو دنیا رو ببینه
و از حرفات همونی رو بفهمه که تو میخوای،نیست،
وجود نداره،بدنیا نیومده یا قبل اینکه پیداش کنی مرده...
اون روز دلت میخواد فقط تنها باشی...
با کتابات،با آلبوم عکسهای قدیمی،
با گلدونات،با بالش خودت،
با لپتاپ قراضه کهنه خودت و دیگه خودت رو بهروز نکنی...
خودت رو جوون نگه نداری...
دست برداری از تلاش...
بشینی تو آفتاب پاهاتو دراز کنی...
یه لیوان چایی رو با قند دارچینی هورت بکشی
و بذاری آفتاب بتابه به پاهات،خستگیشونو بگیره...
یادت بره با همین پاها چقدر دنبال یه "نیست" بزرگ گشتی...
تا آخرش فهمیدی باید خم بشی تو خودت...
با خودت خلوت کنی و همه جمعیت جهان رو ول کنی به امون خدا...
راستش بزرگترین دروغ دنیا عشقه...
عشق با اون تعریف مسخره که یکی پیدا میشه
که تو اونقدر میخوایش و اون اونقدر میخوادت
که تا آخر عمر میافتین تو مسابقهی "هرکی بیشتر فدای اونیکی شد"...
اما عشق این نیست...این دروغه...خیانته...نخودسیاهه...
عشق اون لحظهایه که فکر کنی آرومِ آرومی
و هیچ حرفی برای گفتن به هیشکی نداری...
فکر کنی جواب همه حرفهایی رو که قراره بزنی از قبل میدونی...
فکر کنی هیشکی اندازه خودت به تو فکر نمیکنه...
نگرانت نیست...
دلش برات تنگ نمیشه...
عشق همین لحظهایه که میگی آره!من دیگه بزرگ شدم...
دیگه گول نمیخورم و هیچی قشنگتر از لذت بردن از تنهایی نیست...
ما به دنیا اومدیم که بیوقفه عشق بورزیم
اما به خودمون و اون معشوق سیاه بیوزنی که همیشه پیش پای ما افتاده. عین ماست.هر کاری کنیم انجام میده و به وقتش دراز و کوتاه میشه
ولی هیچوقت ما رو رها نمیکنه...
من و سایهام برای زندگی این جهانیام بسیم...
gharibe64sms.blogfa.com
دلتنگی های شاه احساسات...برچسب : نویسنده : 4gharibe64smsa بازدید : 60